پرنیان
خامنه ای “این عمار” گفت،
“سردار هور” آمد و گفت “جهاد اقتصادی”،
“اوس عبدالحسین برونسی”…
که باز هم آستین همت بالا زد و غیرت کرد و بعد از27سال برگشت با پیکری بی سر، تا بگوید؛ “لبیک یا خامنه ای”.
آمد تا برای ولی فقیه کار کند. کارگری کند. بنایی کند.
آمد تا در دوران غیبت، باز هم اطاعت محض از ولی فقیه داشته باشد.
آمد تا بگوید؛ “به روی چشم، ای نایب امام زمان”.
آمد تا به رهبر انقلاب بگوید؛ “کدام کار در گوشه مملکت بر زمین مانده
، کدام جاده باید کشیده شود، من هستم”. آمد تا بگوید؛
“ای ولی امر! روی من هم می توانی حساب کنی”.
آمد تا بگوید؛ “من از سفر استانی بهشت برگشته ام، دوست دارم به جای این لباس خاکی، لباس کارگری بپوشم”.
آمد تا بگوید؛ “خامنه ای!
این درست که سر در بدن ندارم، اما دست های من هنوز هم پینه خدمت بسته و جلد کار است”.
این متن قسمتی از یکی از نوشته های وبلاگ قطعه 26 است .به نظرم جذاب و متناسب و به روز آمد
خواستم شما رو هم دعوت به خوندن اون کنم البته جا داره همین جا از ایشون به خاطر مطالب جذاب،خوش موضوع
و خوش قلمشون تشکر کنم دقت کنید نگفتم همه ی مطالب،قید آوردم .چون من همه ی مطالب نویسنده ی این بلاگ و همه ی
اندیشه های ایشون رو قبول ندارم امیدوارم لذت ببرید.
برای رفتن به وبلاگ اینجا کلیک کنید.
Design By : Pichak |